دیشب که به خانهی عمو قادر رفته بودیم، داخل ظرف میوه، کلی میوههای رنگارنگ بود، میوههایی که در زاهدان و بقیه شهرســتانها کمتــر دیدم. عمو قادر در روســتای تکش و تل شر زندگی میکند.
آقای مهربان هر وقت به ما میرسد، لبخند میزند و سالم میکند. گاهی هم دست میکشد روی سرمان و میگذرد. آن وقت قند توی دل ما آب میشود و خیلی خوشحال میشویم. خداوند با آقای مهربان حرف میزند، او پیامبر خداست.